بررسي پيشرفت پروژه‌ها با استفاده از متد ارزش بدست‌آمده (p.3)

 قسمت سوم :(Earned Value)

پيشرفت و تعابير مختلف آن

اگرچه به نظر مي‌رسد پيشرفت يك پروژه از بديهيات مي‌باشد براي شروع به كار ابتدا لازم است تعبير و تعريف روشني از پيشرفت پروژه‌ها بدست آورد، چرا كه بر اساس تعابير و اهداف مختلف ميزان پيشرفت پروژه تعريف متفاوتي مي‌يابد.

هر پروژه‌اي براي توليد محصولات مشخصي تعريف مي‌شود. براي توليد اين محصولات‌كاري لازم است زمان مشخصي صرف شود و منابعي بكار برده شوند كه مستلزم انجام هزينه هستند. در بررسي ميزان پيشرفت پروژه ممكن است هريك از اين موارد مد نظر قرار گيرد.

مقدار محصولات توليد شده

در اين مورد مقدار محصولات توليد شده مشخص مي‌شوند و ميزان پيشرفت به صورت نسبت محصولات توليد شده به كل محاسبه مي‌شود. براي مثال اگر پروژه رنگ آميزي ديوار باشد نسبت مساحت رنگ‌شده به كل مساحت ميزان پيشرفت را مشخص مي‌كند.

مقدار زمان صرف شده

در اين روش مقدار زمان صرف شده به كل زمان معيار محاسبه قرار داده مي‌شود.

مقدار هزينه انجام شده

اين روش بر اساس محاسبه‌ي هزينه‌هاي انجام شده به كل هزينه پيشرفت پروژه را محاسبه مي‌كند.

 

به اين ترتيب سه تعريف مختلف از پيشرفت پروژه به شكل زير ارائه مي‌شود:

 

پيشرفت فيزيكي: مقدار محصولات توليد شده به كل محصولات.

پيشرفت ريالي: مقدار هزينه انجام شده به كل هزينه.

پيشرفت زماني: مقدار زمان صرف شده به كل زمان.

 

اگرچه بعضا سعي مي‌شود يكي از اين تعاريف بر ديگري برتري داده شود ولي روشن است هريك از تعريف‌هاي فوق، بسته به منظور و نقطه نظرهاي متفاوت مي‌تواند درست باشد. براي مثال از نقطه نظر كارفرماي يك پروژه ممكن است پيشرفت فيزيكي مهم باشد چرا كه ميزان محصولات واقعي پروژه را نشان مي‌دهد. در حاليكه مدير پروژه ممكن است علاقه‌مند به زمان باقيمانده باشد. و از نقطه نظر مديريت مالي ممكن است هزينه‌هاي انجام شده اهميت پيدا كند.

در خصوص پيشرفت‌هاي زماني و فيزيكي لازمست توجه شود كه معمولا اين دو ميزان مختلف پيشرفت در غالب فعاليت‌هاي كلي و پروژه‌ها مطرح مي‌شود، و معمولا در رابطه با يك فعاليت ريز اين دو پيشرفت يكسان در نظر گرفته شده و غالبا پيشرفت فيزيكي مد نظر قرار مي‌گيرد. اهميت محاسبه پيشرفت فيزيكي در فعاليت‌هاي كلي و پروژه‌ها آنست كه در حاليكه براي يك فعاليت ريز ممكن است مقدار محصول توليد شده را مستقيما اندازه گرفت،‌ در يك فعاليت كلي‌تر از آنجاييكه ممكن است محصولات مختلفي در آن توليد شوند، چگونگي يكسان سازي واحد اين محصولات براي انجام محاسبات باعث بروز اشكال در محاسبه پيشرفت فيزيكي مي‌شود. مفهوم درصدهاي وزني در واقع براي رفع اين مشكل بوجود مي‌آيد، كه بر اساس آن مي‌توان پيشرفت فعاليت‌هاي مختلف را با هم جمع كرده پيشرفت پروژه را محاسبه كرد.

نكته‌اي كه به ابهام‌هاي موجود در اين زمينه دامن مي‌زند آنست كه ظاهرا در نرم‌افزارهاي كنترل پروژه نظير مايكروسافت پراجكت اين تعريف‌ها به صورت مشخصي در نظر گرفته نشده‌اند و لابد اين بدان معناست كه شايد اين تعابير درست نباشند.

در اين مطلب سعي مي‌شود چگونگي مشخص كردن مقادير مختلف پيشرفت در نرم‌افزار مايكروسافت پراجكت معرفي شود.

 

چگونگي محاسبه‌ي پيشرفت پروژه در مايكروسافت پراجكت

فيلد درصد پيشرفت (%Complete) در مايكروسافت پراجكت بر اساس تعابير زماني محاسبه مي‌شود. از اين نقطه نظر درصد پيشرفت يك فعاليت عبارتست از مقدار زمان صرف شده به كل زمان. فعاليت هنگامي به پايان مي‌رسد كه مدت مشخص در نظر گرفته شده براي آن به پايان برسد.

مدت زمان (Duration) براي يك فعاليت زمان كاري بين تاريخ شروع و پايان آن مي‌باشد. با وارد كردن هر يك از مقادير درصد پيشرفت، يا زمان واقعي صرف شده (Actual Duration) مايكروسافت پراجكت مقدار ديگر را به روشي محاسبه مي‌كند كه همواره رابطه:

%Complete = Act. Duration / Duration

صادق باشد.

 

درصد پيشرفت براي فعاليت‌هاي خلاصه (Summary) به روش زير محاسبه مي‌شود:

%Complete (Summary) = Sum of Act. Durations / Sum of Durations

مثال: اگر پروژه‌اي با دو فعاليت به شكل زير تعريف شود:

 

Name

Duration

Start

Finish

%Complete

Project 1

8

1383/10/10

1383/10/17

34

Task 1

6

1383/10/10

1383/10/15

63

Task 2

8

1383/10/10

1383/10/17

5

 

درصد پيشرفت در سطح پروژه (فعاليت خلاصه) به شكل زير محاسبه شده است:

%Complete = (63%*6 + .05*8) /(6+8) = 34%

بطور مشخص اين روش محاسباتي نوعي ميانگين وزني است كه در آن وزن فعاليت‌ها همان مدت آنهاست.

درصدهاي وزني

در صورتيكه به هر دليل لازم باشد از معيار ديگري (اوزان انتخابي) براي محاسبات پيشرفت فعاليت‌هاي خلاصه باشد، به نظر مي‌رسد مايكروسافت پراجكت فاقد توانايي لازم براي انجام چنين محاسباتي باشد.

روشي كه در اين مقاله براي شبيه‌سازي درصدهاي وزني پيشنهاد مي‌شود استفاده از فيلد هزينه (Cost) براي اين منظور است. فرض كنيد در مثال بالا وزن فعاليت اول 75 و فعاليت دوم 25 باشد. اگر هزينه اين دو فعاليت به ترتيب 75 و 25 تعريف شود. به حالت زير خواهيم رسيد:

 

Name

Duration

%Complete

Cost

Actual Cost

Project 1

8

34

100

48.50

Task 1

6

63

75

47.25

Task 2

8

5

25

1.25

 

كه در آن:

48.50 = (.63 * 75 + .05*25)/(75+25)

مشخصا در اين وضعيت ميزان هزينه واقعي با روشي مشابه ميانگين وزني كه در آن اوزان فعاليت‌ها، ‌هزينه آنهاست محاسبه شده است. از آنجاييكه هزينه كل 100 واحد است در واقع مقدار Actual Cost همان درصد پيشرفت با معيار درصدهاي وزني را نشان خواهد داد.

به اين ترتيب با روشي ساده مي‌توان مفهوم درصدهاي وزني را با استفاده از فيلد هزينه شبيه سازي كرد. البته اين روش احتمالا باعث خواهد شد تا استفاده كننده امكان انجام محاسبه عادي هزينه‌ها را از دست بدهد. در ادامه نشان خواهيم داد چگونه فيلدهاي BCWS و BCWP كمك مي‌كنند تا از اين اشكال اجتناب شود.

استفاده از فيلدهاي BCWS و BCWP

در صورتيكه چنانچه در بالا عنوان شد، از فيلدهاي هزينه براي بررسي پيشرفت استفاده شود، فيلدهاي BCWS و BCWP مي‌توانند با خواص منحصر به فرد خود راه‌كارهاي مناسبي را پيش رو قرار دهند.

BCWS يا Budgeted Cost of Work Scheduled ميزان هزينه با معيار برنامه اوليه (Baseline) تا تاريخ وضعيت (Status Date) را نشان مي‌دهد. ويژگي خاص اين فيلد وابستگي آن به تاريخ وضعيت مي‌باشد، به ترتيبي كه با تغيير تاريخ وضعيت مقادير BCWS مجددا محاسبه مي‌شود. اين ويژگي باعث مي‌شود كه از اين فيلد براي محاسبه ميزان پيشرفت برنامه‌اي اطلاع استفاده شود.

 

براي مثال فرض كنيد بخواهيم ميزان پيشرفت (لازم) برنامه‌اي را براي يك فعاليت در تاريخ مشخصي محاسبه كنيم. يعني مي‌خواهيم بدانيم در اين تاريخ مطابق با برنامه زمان‌بندي اولي (Baseline) ميزان پيشرفت اين فعاليت چه عددي بايد باشد. در صورتيكه تاريخ وضعيت پروژه را برروي تاريخ مورد نظر تنظيم كنيم، فيلد BCWS نمايانگر بخشي از هزينه اين فعاليت است كه تا اين تاريخ مطابق با برنامه بايستي تحقق مي‌يافته است. به اين ترتيب نسبت BCWS به هزينه برنامه (Baseline Cost)   نمايانگر ميزان پيشرفتي‌خواهد بود كه تا اين تاريخ مي‌بايستي حاصل مي‌شده است.

BCWP يا Budgeted Cost of Work Performed ميزان هزينه واقعي را با توجه به پيشرفت واقعي حاصل شده و با مبناي هزينه برنامه‌اي (Baseline Cost) نشان مي‌دهد. از نظر اين بررسي اين فيلد شبيه فيلد Actual Cost عمل مي‌كند با اين تفاوت كه در آن هزينه بر اساس برنامه (Baseline) در نظر گرفته شده و با استفاده از درصد پيشرفت واقعي محاسبه مي‌شود. از آنجاييكه در مايكروسافت پراجكت مي‌توان برنامه‌هاي متعددي تعريف كرد و محاسبه BCWP مي‌تواند بر اساس هريك از اين برنامه‌ها تنظيم شود، اين ويژگي چنانچه بعدا مفصلاً به آن خواهيم پرداخت، باعث مي‌شود تا بتوان معيارهاي متعددي (نظير درصدهاي وزني، هزينه و زمان)‌را در بررسي‌هاي لازم به صورت همزمان بكار برد

بررسي پيشرفت پروژه‌ها با استفاده از متد ارزش بدست‌آمده (p.2)

قسمت دوم :(Earned Value)

پيشرفت و تعابير مختلف آن

اگرچه به نظر مي‌رسد پيشرفت يك پروژه از بديهيات مي‌باشد براي شروع به كار ابتدا لازم است تعبير و تعريف روشني از پيشرفت پروژه‌ها بدست آورد، چرا كه بر اساس تعابير و اهداف مختلف ميزان پيشرفت پروژه تعريف متفاوتي مي‌يابد.

هر پروژه‌اي براي توليد محصولات مشخصي تعريف مي‌شود. براي توليد اين محصولات‌كاري لازم است زمان مشخصي صرف شود و منابعي بكار برده شوند كه مستلزم انجام هزينه هستند. در بررسي ميزان پيشرفت پروژه ممكن است هريك از اين موارد مد نظر قرار گيرد.

مقدار محصولات توليد شده

در اين مورد مقدار محصولات توليد شده مشخص مي‌شوند و ميزان پيشرفت به صورت نسبت محصولات توليد شده به كل محاسبه مي‌شود. براي مثال اگر پروژه رنگ آميزي ديوار باشد نسبت مساحت رنگ‌شده به كل مساحت ميزان پيشرفت را مشخص مي‌كند.

مقدار زمان صرف شده

در اين روش مقدار زمان صرف شده به كل زمان معيار محاسبه قرار داده مي‌شود.

مقدار هزينه انجام شده

اين روش بر اساس محاسبه‌ي هزينه‌هاي انجام شده به كل هزينه پيشرفت پروژه را محاسبه مي‌كند.

 

به اين ترتيب سه تعريف مختلف از پيشرفت پروژه به شكل زير ارائه مي‌شود:

 

پيشرفت فيزيكي: مقدار محصولات توليد شده به كل محصولات.

پيشرفت ريالي: مقدار هزينه انجام شده به كل هزينه.

پيشرفت زماني: مقدار زمان صرف شده به كل زمان.

 

اگرچه بعضا سعي مي‌شود يكي از اين تعاريف بر ديگري برتري داده شود ولي روشن است هريك از تعريف‌هاي فوق، بسته به منظور و نقطه نظرهاي متفاوت مي‌تواند درست باشد. براي مثال از نقطه نظر كارفرماي يك پروژه ممكن است پيشرفت فيزيكي مهم باشد چرا كه ميزان محصولات واقعي پروژه را نشان مي‌دهد. در حاليكه مدير پروژه ممكن است علاقه‌مند به زمان باقيمانده باشد. و از نقطه نظر مديريت مالي ممكن است هزينه‌هاي انجام شده اهميت پيدا كند.

در خصوص پيشرفت‌هاي زماني و فيزيكي لازمست توجه شود كه معمولا اين دو ميزان مختلف پيشرفت در غالب فعاليت‌هاي كلي و پروژه‌ها مطرح مي‌شود، و معمولا در رابطه با يك فعاليت ريز اين دو پيشرفت يكسان در نظر گرفته شده و غالبا پيشرفت فيزيكي مد نظر قرار مي‌گيرد. اهميت محاسبه پيشرفت فيزيكي در فعاليت‌هاي كلي و پروژه‌ها آنست كه در حاليكه براي يك فعاليت ريز ممكن است مقدار محصول توليد شده را مستقيما اندازه گرفت،‌ در يك فعاليت كلي‌تر از آنجاييكه ممكن است محصولات مختلفي در آن توليد شوند، چگونگي يكسان سازي واحد اين محصولات براي انجام محاسبات باعث بروز اشكال در محاسبه پيشرفت فيزيكي مي‌شود. مفهوم درصدهاي وزني در واقع براي رفع اين مشكل بوجود مي‌آيد، كه بر اساس آن مي‌توان پيشرفت فعاليت‌هاي مختلف را با هم جمع كرده پيشرفت پروژه را محاسبه كرد.

نكته‌اي كه به ابهام‌هاي موجود در اين زمينه دامن مي‌زند آنست كه ظاهرا در نرم‌افزارهاي كنترل پروژه نظير مايكروسافت پراجكت اين تعريف‌ها به صورت مشخصي در نظر گرفته نشده‌اند و لابد اين بدان معناست كه شايد اين تعابير درست نباشند.

در اين مطلب سعي مي‌شود چگونگي مشخص كردن مقادير مختلف پيشرفت در نرم‌افزار مايكروسافت پراجكت معرفي شود.

 

چگونگي محاسبه‌ي پيشرفت پروژه در مايكروسافت پراجكت

فيلد درصد پيشرفت (%Complete) در مايكروسافت پراجكت بر اساس تعابير زماني محاسبه مي‌شود. از اين نقطه نظر درصد پيشرفت يك فعاليت عبارتست از مقدار زمان صرف شده به كل زمان. فعاليت هنگامي به پايان مي‌رسد كه مدت مشخص در نظر گرفته شده براي آن به پايان برسد.

مدت زمان (Duration) براي يك فعاليت زمان كاري بين تاريخ شروع و پايان آن مي‌باشد. با وارد كردن هر يك از مقادير درصد پيشرفت، يا زمان واقعي صرف شده (Actual Duration) مايكروسافت پراجكت مقدار ديگر را به روشي محاسبه مي‌كند كه همواره رابطه:

%Complete = Act. Duration / Duration

صادق باشد.

 

درصد پيشرفت براي فعاليت‌هاي خلاصه (Summary) به روش زير محاسبه مي‌شود:

%Complete (Summary) = Sum of Act. Durations / Sum of Durations

مثال: اگر پروژه‌اي با دو فعاليت به شكل زير تعريف شود:

 

Name

Duration

Start

Finish

%Complete

Project 1

8

1383/10/10

1383/10/17

34

Task 1

6

1383/10/10

1383/10/15

63

Task 2

8

1383/10/10

1383/10/17

5

 

درصد پيشرفت در سطح پروژه (فعاليت خلاصه) به شكل زير محاسبه شده است:

%Complete = (63%*6 + .05*8) /(6+8) = 34%

بطور مشخص اين روش محاسباتي نوعي ميانگين وزني است كه در آن وزن فعاليت‌ها همان مدت آنهاست.

درصدهاي وزني

در صورتيكه به هر دليل لازم باشد از معيار ديگري (اوزان انتخابي) براي محاسبات پيشرفت فعاليت‌هاي خلاصه باشد، به نظر مي‌رسد مايكروسافت پراجكت فاقد توانايي لازم براي انجام چنين محاسباتي باشد.

روشي كه در اين مقاله براي شبيه‌سازي درصدهاي وزني پيشنهاد مي‌شود استفاده از فيلد هزينه (Cost) براي اين منظور است. فرض كنيد در مثال بالا وزن فعاليت اول 75 و فعاليت دوم 25 باشد. اگر هزينه اين دو فعاليت به ترتيب 75 و 25 تعريف شود. به حالت زير خواهيم رسيد:

 

Name

Duration

%Complete

Cost

Actual Cost

Project 1

8

34

100

48.50

Task 1

6

63

75

47.25

Task 2

8

5

25

1.25

 

كه در آن:

48.50 = (.63 * 75 + .05*25)/(75+25)

مشخصا در اين وضعيت ميزان هزينه واقعي با روشي مشابه ميانگين وزني كه در آن اوزان فعاليت‌ها، ‌هزينه آنهاست محاسبه شده است. از آنجاييكه هزينه كل 100 واحد است در واقع مقدار Actual Cost همان درصد پيشرفت با معيار درصدهاي وزني را نشان خواهد داد.

به اين ترتيب با روشي ساده مي‌توان مفهوم درصدهاي وزني را با استفاده از فيلد هزينه شبيه سازي كرد. البته اين روش احتمالا باعث خواهد شد تا استفاده كننده امكان انجام محاسبه عادي هزينه‌ها را از دست بدهد. در ادامه نشان خواهيم داد چگونه فيلدهاي BCWS و BCWP كمك مي‌كنند تا از اين اشكال اجتناب شود.

بررسي پيشرفت پروژه‌ها با استفاده از متد ارزش بدست آمده

قسمت اول(Earned Value)

يكي از مشكلات در بررسي ميزان پيشرفت پروژه‌ها، معضل تهيه و تدوين گزارش‌هاي مناسب است. گزارش‌هايي كه بتوانند اطلاعات مناسبي در خصوص وضعيت پروژه را به صورت موثري در اختيار قرار دهند. در اين مقاله سعي مي‌شود دسته‌اي از اين گزارش‌ها كه بر اساس متد ارزش بدست آمده قابل تهيه هستند معرفي و بررسي شوند. اين روش‌ها بخصوص كمك مي‌كنند تا روند پيشرفت پروژه در طول زمان مورد بررسي قرار گيرند و چگونگي استفاده از نمودارهايي نظير نمودار S براي اينكار بررسي مي‌شود.

براي توسعه استفاده عملي از اين روش‌ها چگونگي استفاده از آنها در نرم‌افزار Microsoft Project توضيح داده مي‌شود.

متد ارزش بدست آمده (Earned Value)

متد ارزش بدست‌آمده روشي براي اندازه‌گيري و ارزيابي پيشرفت واقعي پروژه بر اساس كار انجام شده، زمان سپري شده و هزينه‌ها است. اين روش كمك مي‌كند كه تا با مقايسه برنامه اوليه و پيشرفت واقعي ميزان بهره‌وري پروژه مورد ارزيابي قرار گيرد.

با تهيه تصويري گويا از وضعيت پروژه و محاسبه‌ي مقداري ارزش بدست‌آمده، مي‌توان برنامه اوليه را با وضعيت واقعي انجام امور مقايسه كرد و به ارزيابي روشن‌تري از روند پيشرفت پروژه دست‌يافت.

متد ارزش بدست‌آمده بر اساس محاسبه و بررسي پارامترهاي زير شكل مي‌گيرد:

هزينه اوليه (بودجه‌ي) كار برنامه‌ريزي شده (BCWS) : عبارتست از بودجه‌ي تمامي فعاليت‌هايي كه مطابق برنامه تا تاريخ بررسي بايستي صرف مي‌شده است.

هزينه برنامه‌اي كار انجام شده (BCWP) عبارتست از: هزينه با معيار برنامه اوليه براي  كار واقعي انجام شده .

هزينه واقعي كار انجام شده (ACWP) عبارتست از: هزينه واقعي پرداخت شده براي كار انجام شده.

مفاهيم اوليه روش ارزش بدست‌آمده با ترسيم نمودار S بخوبي روشن مي‌شوند. با مقايسه پارامترهاي فوق در نمودار S به نحو موثري مي‌توان روند پيشرفت پروژه را بررسي كرد:


BCWS معيار بررسي برنامه اوليه است. اين پارامتر بيانگر برنامه‌ريزي اوليه براي رسيدن به اهداف پروژه در چارچوب زمان‌بندي آن است. ترسيم منحني BCWS بر اساس زمان، برنامه اوليه را براي انجام پروژه نشان مي‌دهد.

BCWP معيار پيشرفت واقعي پروژه است. اين پارامتر با اندازه‌گيري پيشرفت واقعي و محاسبه هزينه بر اساس برآوردهاي برنامه محاسبه مي‌شود:

BCWP = Percent Complete x Baseline (Budgeted) Cost

 

منحني BCWP به اين ترتيب روند پيشرفت واقعي كار را نشان مي‌دهد. مقايسه BCWP با BCWS در واقع مقايسه پيشرفت واقعي با برنامه خواهد بود.

 

ACWP بر خلاف BCWP بر اساس هزينه‌هاي واقعي محاسبه مي‌شود. ACWP در واقع هزينه واقعي (پرداخت شده) فعاليت‌ها مي‌باشد. مقايسه ACWP و BCWP ميزان بهره‌وري را نشان مي‌دهد، اينكه بهاي پرداخت شده براي انجام كارها در مقايسه با برنامه‌ريزي اوليه چقدر بهره‌وري داشته است.

با يك مثال ساده اين پارامترها بررسي مي‌شود. فرض كنيد بودجه برنامه‌ريزي شده براي انجام يك پروژه 100 واحد باشد. در تاريخ خاصي كه پروژه بررسي مي‌شود (تاريخ وضعيت) مطابق برنامه، پروژه مي‌بايستي 25% پيشرفت مي‌داشته است، اما در عمل پيشرفت واقعي 15% است. از طرف ديگر هزينه انجام شده 22 واحد مي‌باشد. در اين مثال محاسبه پارامترهاي ارزش بدست‌آمده به شكل زير مي‌باشد:

BCWS = Scheduled %Complete * Baseline Cost = 25% * 100 = 25

BCWP = Actual %Complete * Baseline Cost = 15% * 100 = 15

ACWP = 22

مقايسه BCWS و BCWP ميزان انحراف از برنامه از نظر زمان‌بندي را روشن مي‌كند:

SV (Schedule Variance) = BCWP – BCWS = 15 - 25 =  -10

مقايسه ACWP و BCWP ميزان انحراف از برنامه را از نظر مالي مشخص مي‌كند:

CV (Cost Variance) = BCWP – ACWP = 15 – 22 = -7

به اين ترتيب پروژه از نظر زماني 10 واحد و از نظر هزينه 7 واحد عقب است.

نسبت BCWP به BCWS انديس راندمان زمان‌بندي را نشان مي‌دهد. مقدار كوچكتر از يك براي اين پارامتر نشان ميزان عقب‌ماندگي زماني پروژه است:

SPI (Schedule Performance Index) = BCWP/BCWS = 15/25 = .6

نسبت BCWP به ACWP راندمان هزينه را مشخص مي‌كند. مقدار كوچكتر از 1 نشان‌دهنده اين واقعيت است كه بودجه پروژه بازدهي لازم (مطابق برنامه) را ندارد.

CPI (Cost Performance Index) = BCWP/ACWP = 15 / 22 = .68

 

 

 

Deliverable ها یا هزینه ها..................؟

سلام

این چند روز کلا خیلی گرفتار بودم.....یکی از Milestone های یک پروژه مطالعاتی و اجرائی رو پیش رو داشتم ,که واقعا برای اینکه تو زمان معین شده بتونیم کار و انجام بدیم. حتی مجبور شدیم از منابع انسانی خارج از محیط تعریف شده پروژه ,و به صورت شناور از این افراد استفاده کنیم....

اما بعد از انجام این کار,سوالی که پیش امد این بود که صرفا زمان تحویل مهم است یا اینکه نه؟

و آیا برای به موقع تحویل دادن Deliverable ها باید از هزینه های سربار پروژه چشم پوشی کرد یا خیر؟

با یکی از دوستان خوبم آقای مهندس اسکندرزاده که صحبت می کردم...بهترین راه حل را در استفاده کاربردی از تکنیک EV (ارزش به دست آمده) دیدیم....

بنابرین تصمیم گرفتیم که به صورت خلاصه مطالبی از این تکنیک را برای شما با ذکر مثالهای ساده ای بازگو کنیم....

فرصت را غنیمت می دانم . و از دوست گرامی خودم آقای مهندس اسکندرزاده که تو این زمینه واقعا کمکم کردن تشکر می کنم.

مهندسی صنایع یا MBA

سلام

امیدوارم که روز اول هفته خوبی و سپری کرده باشید

یک راست بریم سراغ فرقهای رشته MBA و مهندسی صنایع ......

این جمله همه جا مد شده که تو MBA می خوهند از شما یک مدیر بسازن که در همه سوطح مدیریتی از عملیاتی تا عالی مدیریت کنی ......اما صنایع چی؟

میگن تو MBA قرار مهارتهای فردی شما بالاتر بره ............ اما تو صنایع چی؟

میگن MBA بازار کار بهتری داره .................اما تو صنایع چی؟

میگن MBA ها روش کسب و کار بلدن........اما تو صنایع چی؟

میگن MBA رشته کاملا عملی ..............اما صنایع چی؟

و اینکه MBA یک اشل و ساختار جهانی داره .....که نه تنها صنایع بلکه رشته های دیگه هم این مزیت ندارن.......

و هزاران چیز دیگر

اما د ر پاسخ همه سوالات در بطن هر یک نهفته است .که حتی خود MBA ها به این مساله اذعان دارن...که صنایعیها به فکر بهروری و کارائی بالاترن......یعنی شاخص اصلی یک مدیر موفق ....یعنی یک کار عملی ...یعنی فکری که به آن جامع عمل پوشانده شود ....یعنی روش کسب و کار و غیره و غیره.....

یک مهندس صنایع شاید فردی با خصوصیاتی درون گرا باشد ...اما ذکر این نکته مهم است که نه تنها به صورت تئوری بلکه کاملا عملی مهارتهای تخصصی یک مدیر را کسب کرده و در مواقع اضطرار می تواند به نحو احسن از آن استفاده کند........

اگر یک فارغ التحصیل MBA در مواقع ضروری مشاورانی فنی از فارغ التحصیلان صنایع دارد .......یک مهندس صنایع فارغ از کلیه جملات مدیریتی و استفاده از شیوهها و ترفندهای اداره امور به انجام هر یک از آنها می پردازد.....

اما در آخر این رو هم باید اضافه کنم......همه افراد در زمینه های مختلف زحمت می کشن....از اون کسی که درس خارج میخونه تا اون کسی برق با گرایش هسته ای میخونه......پس به جای زیر سوال بردن تک تک دقائقی که در زمینه های مختلف صرف کردید......از امتزاج این عوامل بهره بگیریم......

 

 

گرایشهای کاری مهندسی صنایع

خوب این دومین روزی هست که تو زمان آزاد و وقت بسیار کمی که دارم به فکر این رسیدم که در مورد زمینه های کاری این  رشته براتون مطلب بنویسم ......

بی شک خیلی از افراد مشغول به تحصیل در این زمینه با دانشجویان مرتبط و یا رقیبان تحصیلی در دیگر رشته های فنی این سوال را مطرح می کنند که اصلا این مهندسی صنایع که مجموعه ای از دانش ها است کاربردی می باشد یا نه؟ اصلا می تنونیم در یک محیط کاملا فنی و یا حتی یک محیط مطالعاتی از آموخته ها و تجربیات یک مهندس صنایع استفاده کرد یا نه؟

خوب جواب این سوال را با ذکر شاخه های کاری تخصصی مهندسی صنایع شروع می کنیم و سعی می کنم یک لینک خیلی خوب هم برای ارزیابی بهتر این گرایش خدمتتون معرفی کنم ......اما قبل از این باز هم اشاره می کنم که ما بیش از همه چیز به تفکر سیستماتیک یک مهندس صنایع و شیوه فکری ایشان در راهبر ی و کنترل و اجرای یک طرح یا پروژه نیاز داریم.

اما برترین حوزه های کاری عبارتند از:

۱- مدیریت پروژه

۲- مدیریت طرح

۳- کنترل پروژه

۴- مدیریت دانش

۵- مدیریت کیفیت

۶- مدیریت استراتژیک  

۷- مدیریت منابع انسانی

۸- مدیریت تولید

۹- برنامه ریزی و تولید

۱۰- مهندسی مجدد

۱۱ - مهندسی ارزش

۱۲- برنامه ریزی حمل و نقل

۱۳- مدیریت بهره وری

۱۴- مهندسی  فروش

و ماژولهای دیگری که در اینده به آن اشاره می کنم....

 

قبل از خداحافظی یک قول بهتون بدم ....من اولین فوق لیسانس خودم  در رشته MBA گرفتم و امسال هم تو رشته مهندسی صنایع تو کنکور ارشد شرکت کردم و قبول هم شدم.....الان خیلی ها MBA  و  مهندسی صنایع را با هم مقایسه می کنند.........از این فکر در بیائید......من کاملا براتون این مساله را توضیح می دهم اما بدونید که پارامتر ها و شاخصهای شناسائی این دو رشته اصلا یکسان نیست مگر در مقولهای مدیریت پروژه و مدیریت استراتژیک که اونا هم زمین تا آسمون با هم فرق دارن......

موفق باشید

 

 

مهندسی صنایع

قبل از هر چیزی باید بدونیم که مهندسی صنایع چی هست و به درد چه کسانی می خوره و آیا واقعا به ۲ سوال اساسی why....؟ , who.....؟ پاسخ می دهد یا نه ؟

آیا این رشته به پر اهمیتی است که فارغ التحصیلان آن به آن اشاره می کنند و یا فقط جلوه و اهمیت آن زائده فکر سیستماتیک آنها است ؟

و آیا می توانند برای مدیریت و راهبری پروژههای مختلف صنعتی و غیره از فارغ التحصیلان صنایع به بهترین نحو استفاده کرد یا خیر ؟

باید ببینیم که این Social Engineering در واقع چیست؟

مهندسی صنایع عبارت است از اصول و تکنیک هایی که به منظور بهبود و طراحی و نصب سیستم های شامل انسان و مواد وانرژی و تجهیزات برای فراهم آوردن امکان تولید کالا ها و ارائه خدمات به شکل کارا و مطلوب به کار می روند.
برای بررسی و ارزیابی این سیستم ها دانش و مهارت های علوم ریاضی فیزیک و اجتماعی به همراه متون و تکنیک های طراحی مهندسی مورد نیاز است . بر خلاف سایر مهندسی ها که به ماهیت فنی فرآیند ها می پردازند یک مهندس صنایع می کوشد با دید کلی و سیستماتیک و با دانش بسیار موثری که در پیشبرد هدف های سازمان دارد به مسائلی همچون بهره وری در مدیریت منابع انسانی روشها و تکنولوژی بپردازد
در واقع مهندسی صنایع تنها مهندسی است که به عامل انسانی به عنوان یکی از مولفه های اصلی یک سیستم می نگرد . در نتیجه مهندسان صنایع برای امور برنامه ریزی و کنترل و بهبود فعالیت موسسات به خدمت گرفته می شوند .با توجه به اطلاعاتی که یک مهندس صنایع دارد بستر لازم را برای تعامل تخصصهای مختلف و کار گروهی به بهترین وجه ممکن ایجاد نموده و در نتیجه با عملکرد ویژه خود سعی در ارتقا و بهبود مستمرسیستم می نماید که این باعث سهولت کارهاراحتی کارکنان کاهش هزینه ها ارتقا کیفیت و جلب رضایت مشتریان می شود .
اولین جرقه های مهندسی صنایع به عنوان یک تخصص با آغاز انقلاب صنعتی در ابتدای قرن 19 زده شد . انقلاب صنعتی باعث به کارگیری نیروی انسانی بیشتر در صنایع و افول صنایع کوچک دستی شد . لذا با گسترش کارخانجات نیاز به تفکر مدیریتی و بهبود کیفیت بیش از پیش احساس شد . افراد بسیاری در جهت ارتقا کیفیت محصولات تلاش کردند .
آدام اسمیت پدر علم اقتصاد پیشنهاد تقسیم کار را داد . به موازات پیشرفت صنعت روش های حسابداری و هزینه یابی تحلیل علمی و آزمایشات و اثبات های علمی در طراحی و ساخت ابزارآلات بکار گرفته شد . در نتیجه این پیشرفت ها مدیریت علمی به عنوان طرحی نو مطرخ شد . اولین تلاش برای علمی شدن مدیریت از آمریکا آغاز شد تیلور و همسرش لیلیان و هم عصران آنها با فرموله کردن اصول اساسی به عنوان روش های علمی مدیریت مدیریت علمی را به جهان شناساندند .در سال 1912 انجمنی برای ارتقا و رشد مدیریت بنا نهاده شد که در سال 1915 انجمن تیلور نام گرفت . این انجمن از سال 1934 با عنوان انجمن مهندسی صنایع فعالیت خود را ادامه داد و به زودی مواد درسی و مدرک مهندسی صنایع مطرح گردید و در نهایت دانشکده های مهندسی صنایع ایجاد و توسعه یافتند .
و اما در ايران
در سال 1336 رشته مهندسی صنایع با نام رشته ماشین افزار تا مقطع کارشناسی ارشد در هنرسرای عالی در کنار رشته های جوش و مکانیک و عمران ( راه و ساختمان ) بوجود آمد . به دنبال تاسیس یک مرکز تعلیم و تربیت حرفه ای هنرستان صنعتی نمونه و دانشسرای عالی صنعتی پا به عرصه وجود گذاشتند که در دوره های سه ساله لیسانس می دادند . در سال 48 نام رشته ها تغییر کرد و ماشین افزار تبدیل به تولید شد و هم اکنون نیز تحت عنوان مهندسی صنایع آن را می شناسیم .

 

سلام به همگی دوستان

از اینکه باز یه راهی پیدا شد که در خدمت برخی از دوستان عزیزم باشم خیلی خوشحالم َاينجا هستیم براي بهتر شدن و از همه مهمتر کسب تئوریک برخی تجربیات درزمينه هاي مديريت پروژه و کنترل پروژها و ماژولهائی که به این مباحث مربوطه.
اما جدا از بعضی از این مسائل تخصصی یه بخش ویژه هم داریم. و اونم آموزش زبان آلمانی ...که در واقع با استفاده از آخرین روش تدریس "Deutsch,Warum Nicht" در بخش فارسی رادیو آلمان است .
این وبلاگ و مطالبش برای آن دسته از عزیزانی هست که می خواهند در رشته مهندسی صنایع و باهر گرایشی مشغول به تحصیل شوند و آن دسته از همکاران که با خوندن هر بخش از مطالبش من را از راهنمائی های خودشون بی نصیب نمی زارن.
سعی می کنم از جزئی ترین مسائل مربوط تا پیچیده ترین مباحث تخصصی مهندسی صنایع و تجربیات خودم در زمینه مدیریت و کنترل پروژه و همچنین روشهای آن را به طور کامل توضیح دهم.
شایان ذکر است برای روشن تر شدن برخی از مباحث ارشاد و راهنمائی شما اساتید گرانمایه مایه مباهات اینجانب است .
اما قبل از همه چیز .........................

پيش از آن که « کاری » بکنی، بايد« کسی » باشی
گوته